نمایش رویایی | ||
|
انیشتین و راننده اش انیشتین برای رفتن به سخرانی ها تدریس در دانشگاه از راننده ی مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده ی وی نتنها ماشین وی را هدایت نمی کرد،بلکه همیشه در طول سخرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت ،بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز در حالی که انیشتین در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کنم؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخرانی کند چرا که انیشتین در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که سخرانی داشت کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانستند او را از راننده اش تشخیص بدهند. انیشتین قبول کرد ، اما در مورد اینکه اگر پس از سخرانی سوالات سختی از وی بپرسند او چه می کند ، کمی تردید داشت. به هر حال سخرانی راننده به نحو عالی برگزار شد ولی تصور انیشتین درست از آب در آمد. دانشجویان در پایان سخرانی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند.در این حین راننده ی با هوش گفت:سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده ی من نیز می تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انیشتین از میان حضار بر خواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد!
نامت چه بود ؟ آدم فرزند؟ من را نه مادری نه پدری،بنویس اولین یتیم خلقت محل تولد ؟ بهشت پاک اینک مخل سکونت؟ زمین خاک آن چیست بر گردن نهاده ای؟ امانت است قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا،اینک به قدر سایه بختم بروی خاک اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک،قابیل خشمناک،هابیل زیر خاک روز تولدت؟ روز جمعه به گمانم روز عشق رنگت؟ اینک فقط سیاه، ز شرم چنان گناه چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران،که ببارد ز آسمان جنسیت؟ نیمی مرا زخاک،نیمی دگر خدا شغلت؟ در کار کشت امیدم شاکی تو؟ خدا نام وکیل؟ آن هم خدا جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه تنها همین؟ همین !!!! حکمت؟ تبعید در زمین همدستت در کناه ؟ حوای آشنا ترسیده ای؟ کمی زچه؟ که شوم اسیر خاک آیا کسی به ملاقاتت آمده؟ بلی که؟ گاهی فقط خدا داری گلایه ای؟ دیگر گلایه نه؟،ولی..... ولی چه؟ حکمی چنین آن هم یک گناه!!؟ دلتنگ گشته ای؟ زیاد برای که؟ تنها خدا آورده ای سند؟ بلی چه؟ دو قطره اشک داری تو ضامنی؟ بلی چه کسی؟ تنها کسم خدا در آخرین دفاع؟ می خوانمش که چنان اجبت کند دعا
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |